عزادارى آئينى است كه نشان دهنده حالات درونى و رفتارى است كه فرد در اثر از دست دادن شى ء گرانمايه اى از خود نشان مى دهد و ريشه در فرهنگ هر قوم دارد و از ايدئولوژى آنها نسبت به زندگى ، مرگ و... سرچشمه مى گيرد. از روزى كه بشر خلق گرديده و با پديده مرگ و حوادث ناگوار روبرو شده ، با اين واژه نيز آشنا گرديده است . چرا كه انسان از هر چيزى كه با هستى خود در تضاد ببيند ناسازگار بوده و از نابودى گريزان است اما چون در برابر اين پديده ، قدرتى ندارد، با از دست دادن عزيزان خود، به گريه و عزادارى پناه مى برد تا اين اندوه را بدين وسيله بر خود هموار سازد.
در فرهنگ و بينش ما نيز اين پديده به شهود به چشم مى خورد و قسمتى از آن مورد توصيه پيشوايان دينى ما نيز بوده است و در سيره آنان نيز آشكار و حتى از ويژگى خاصى نيز برخوردار است . در قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره شده كه ؛(( لا يُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوء مِن القَولِ اِلاّ مَن ظُلِمَ ؛)) خداوند فرياد زدن و بدگويى كردن را دوست ندارد مگر از كسى كه بر او ظلم و اجحافى شده است )(1) .
پس ديدگاه قرآن در اين مسئله روشن شد كه در صورتى عزادارى و بلند كردن صدا را جايز مى داند كه ظلمى به كسى شده باشد. اولين نتيجه اى كه از اين آيه در رابطه با عزادارى گرفته مى شود اين است كه در واقع عزادارى نوعى برائت از ظالمان است كه كسى به واسطه ظلمى كه به او شده فرياد كرده و بقيه را نيز آگاه سازد و ظالم را در اين ميان رسوا نمايد .
بى ترديد يكى از اقسام ظلم ، تعدى به حق خداوند و حريم كردگار است چرا كه ظلم هاى ديگر نيز در ابتدا تعدى به حق خدا و شكستن حريم اوست . پس هر ظلمى در درجه اول ظلم به خداست . كشتن امام معصوم و جانشين خدا در زمين نيز بزرگترين ظلم و تعدى به حريم ذات اقدس خداوند متعال مى باشد. پس با تطابق اين سخن بر آيه شريفه ، به اين نتيجه مى رسيم كه عزادارى براى چنين كسى ، بالاترين محبوبيت را نزد خداوند خواهد داشت . بايد با عزادارى و تبعات آن ، ظالم را رسوا نمود و پرده از فاجعه اى كه او به بار آورده برداشت .
در واقع اين فقط به معناى اشك ريختن بر اجحافى كه به مظلوم رانده شده است نمى باشد بلكه بدون اشك نيز مى توان با عزادارى پرده از چهره كريه ظالم برداشت . اگر چه ظلمى كه به مظلوم مى شود آن قدر جانسوز است كه ممكن نيست عزادارى از اشك تهى باشد اما آنچه در فلسفه عزادارى نيز گفته شد، اصل بر برائت ظالم است .
در تاريخ نمونه هاى زيادى از اين گونه عزادارى ها كه از روى اختيار انجام مى شده وجود دارد كه مى توان از جريان جنگ احد و شهادت حضرت حمزه سيدالشهداعليه السّلام نام برد. پس از فرو كش كردن آتش جنگ احد، هر يك از زنان انصار براى شهيد خود اقامه عزادارى نمود اما حضرت حمزه عليه السّلام عزادار و گريه كننده اى نداشت كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله از اين مسئله بسيار ناراحت شدند و فرمودند:(( وَلَكِن حَمزَةَ لابَوَاكِى لَه ؛)) حمزه گريه كن ندارد)). اين سخن كه ناشى از ناراحتى حضرت بود در بين مردم پيچيد. مردم تصميم گرفتند به خانه حمزه عليه السّلام فته و براى او عزادارى نمايند كه شايد اين بارزترين نمونه از عزادارى اختيارى در صدر اسلام به شمار رود. البته حضرت صلّى اللّه عليه و آله به زيارت قبر مادرشان نيز مى رفتند و آنجا اقامه عزا مى نمودند و با اين كار، مقام ايشان را پاس مى داشتند.
اما بى شك شهادت امام حسين عليه السّلام فصل جديدى را در اين باب باز نمود. او شايد اولين و آخرين كسى بود كه هنگام تولد، همگان بر او گريستند. زمينه هاى عزادارى بر ايشان از همان روز اول شروع شد و با شهادت حضرت به اوج خود رسيد. آن هم شهادت و جان فدا كردنى با فجيع ترين وضع ممكن كه در زيارت مقدسه عاشورا مى خوانيم : (( اَعظَمَ رَزِيَتَهَا فِى اِلاسلامِ وَ فِى جَمِيعِ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ)) مصيبتى كه همانند آن در اسلام نبوده و در تاريخ آسمان ها و زمين هم مثل و مانند آن به وقوع نخواهد پيوست .
آتش سوگواريى كه سنگ بناى آن در روز اول زندگى كسى گذاشته شود، تا قيامت خاموش نخواهد شد و شرار آتش آن ، دل و جان گبر و ترسا را خاكستر مى كند. شهيدى كه روضه شهادت او در روزى كه همه بايد از تولدش شاد مى بودند، خوانده شد و شادى تولد از يادها محو گرديده و مجلس يكپارچه عزاخانه مولودى مبارك گرديد. آتش ‍ سوگ حسين عليه السّلام كه در آن مجلس روشن شد، هر از چند گاهى شعله مى كشيد و دل همگان را مى سوزانيد. به عنوان نمونه ، خوابى كه ((اسماء بنت عميس )) و يا (( امّ الفضل )) مى بيند و براى رسول خداصلّى اللّه عليه و آله تعريف مى كند و حضرت خبر از شهادت حسين عليه السّلام با اسفناك ترين حالت مى دهند.
و اينك هزار و چهارصد سال است كه شيعه و هر روشن ضميرى از هر كيش و مرام ، غمزده اين هتك حرمت به حرم رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و دلخون از فاجعه كربلا است . سال ها مى گذرد و بر سرخى آتش اين اندوه افزوده مى گردد تا به دست باقيمانده اين انوار مقدس ، خاموش گردد.
الف ) نتايج مطلوب عزادارى  
اقامه عزادارى و گريستن بر امام حسين عليه السّلام همان گونه كه در روايات آمده است ، داراى اثرات سازنده و ثواب فراوانى است . گريه در رثاى كسى كه آسمان و زمين در سوگ او گريان است و تمام مخلوقات اعم از جن و فرشته و حتى حيوانات نيز متاءثر از اين فاجعه هستند، داراى اجرى وصف ناشدنى است . چنانچه امام صادق عليه السّلام فرمود: (( لَم تَبكَ السَّماءُ اِلاّ عَلَى الحُسينِ بنِ عَلى وَ يَحيَى بنِ زَكَريَا؛)) آسمان فقط بر دو نفر گريست ، حسين بن على و يحيى بن زكريا(2) .
((و در جايى ديگر نيز فرمودند: (( تَطلُعُ الشَّمسُ فِى حُمرَة وَ تَغيبُ فِى حُمرَةِ؛)) خورشيد موقع طلوع و غروب در سرخى بود))(3) (و اين گريه آسمان بود).
اين حاكى از دردناك بودن حادثه و اوج مصيبت امام حسين عليه السّلام است كه حضرت يحيى عليه السّلام نيز دقيقاً به چنين سرنوشتى دچار گرديد.
حال ببينيم كه گريه بر اين مصيبت داراى چه اثرات و چه منزلتى آئين ما مى باشد.
اجر معنوى عزادارى
امام سجادعليه السّلام فرمودند:
((هر مؤ منى كه به خاطر شهادت حسين بن على گريه كند كه اشك بر گونه هايش جارى گردد، خداوند متعال خانه اى در بهشت به او مى دهد كه مدتها در آن ساكن گردد و هر مؤ منى به خاطر ايذاء و آزارى كه از دشمنان ما در دنيا به ما رسيده است ، گريه كند به طورى كه اشكش سرازير گردد خداوند متعال در بهشت به او جايگاه رفيعى مى دهد و هر مؤ منى در راه ما اذيت و آزار به او برسد و بگريد طورى كه اشك بر گونه هايش ‍ جارى شود خداوند ناراحتى را از او مى گرداند و روز قيامت او را از آتش دوزخ در امان مى دارد))(4) .
امام صادق عليه السّلام نيز در اين رابطه فرمودند:
(( اِنَّ البُكاءَ وَ الجَزَعَ مَكرُوه لِلعَبدِ فِى كُلِّ ما جُزِعَ مَا خَلا البُكاء وَ الجَزَع عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلى فَاِنَّهُ فِيهِ مَاءجُور)) براى بندگان خدا فرياد كشيدن و گريستن در تمام امور مكروه و ناپسند است مگر جزع و گريستن بر حسين بن على زيرا شخص در اين مورد ثواب نيز مى برد و ماءجور مى گردد))(5) .
و نيز در جاى ديگر فرمودند:
(( مَن ذُكِرنَا عِندَهُ فَفَاضَت عَينَاه وَ لَو مِثل جَنَاحِ بَعُوضَةٍ غُفِرَ لَه ذُنُوبَهُ وَ لَو كَانَت مِثلُ زَبَدِ البَحرِ؛)) كسى كه نام بر او برده شود و از چشمانش ‍ اشك بيايد اگر چه به قدر بال پشه اى باشد، گناهانش آمرزيده مى شود ولو اينكه گناهانش به اندازه بزرگى درياها باشد))(6) .
و باز در همين راستا امام صادق عليه السّلام به زراره فرمودند:
((روز قيامت حضرت حسين به درگاه الهى عرضه مى دارد؛(( يَا رَبِّ اَنجِزْ لِى مَا وَعَدتَنِى ؛)) آنچه را كه به من وعده نمودى عطا كن . سپس به زائرين و گريه كنندگان خود نگريسته و براى آنها طلب آمرزش نموده و از پدر بزرگوارشان نيز درخواست استغفار براى ايشان مى نمايد و به گريه كنندگان خود مى فرمايد: اى كسى كه گريه مى كنى اگر بدانى خدا چه برايت آماده نموده مسلماً سرور و شادى ات بيشتر از غم و اندوهت مى شود و اين حتمى است كه خداوند گناهان تو را به واسطه اشكى كه ريخته اى مى آمرزد))(7) .
اين احاديث بيانگر ارزش والاى گريه بر مصائب اهل بيت عليهم السّلام و در راءس آنها وجود نورانى و مقدس حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام مى باشد.
آثار تربيتى و روحى
عزادارى امام حسين عليه السّلام باعث نتايج مطلوب در روحيه شخص و اخلاقيات او مى باشد. شركت در مراسم عزادارى و گريه بر ايشان سبب آشنايى بيشتر با اين خاندان و گرفتن الگوهاى رفتارى در زندگى شخص مى شود و همچنين شركت در اين محافل سبب افزايش محبت و ارادت به خاندان عصمت و طهارت شده و در كمال طلبى و نيز روحيه شهادت طلبى شخص نيز مؤ ثر خواهد بود. چه بسا هنوز خاطره رشادت ها و ايثار و جان فشانى هاى هشت سال دفاع مقدس در اذهان ما باقى است و بر اين باوريم كه همه اين درس ها در مكتب عشق و وفادارى به اهل بيت عليهم السّلام فرا آموخته شده است و عشق به اباعبدالله الحسين عليه السّلام بود كه اين روحيه قوى را در آبيارى نمودن درخت انقلاب به وجود آورده و قدرت سينه سپر كردن در مقابل دشمن متجاوز و تا دندان مسلح را به رزمندگان و ايثارگران ما بخشيده بود.
حقانيت و ريشه دار بودن فرهنگ عاشورا چنان قوتى در لوح سينه بسيجيان و سلحشوران دفاع مقدس متجلى كرده بود كه از هر نفر آنها لشگرى ساخته و در احياى ارزش هاى اسلامى و زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدى صلّى اللّه عليه و آله الاترين نقش را ايفا نمود. چنان كه حضرت روح الله (رحمة الله عليه ) نيز فرمودند: ((همين ها (عزادارى ها)ست كه اين نهضت را پيش برده اگر سيدالشهدا نبود اين نهضت را كسى پيش نمى برد))(8) .
بنابراين عزادارى براى امام حسين عليه السّلام موج فزاينده اى از شور و شعور را در دلهابه پا مى كند و مكتب عاشورا همواره احياگر خط سرخ شهادت بوده و خواهد بود.
آثار سياسى
همان طورى كه در فلسفه گريه و عزادارى نيز گفته شد، اين به عنوان يك حركت افشاگرانه و شاكيانه مى باشد كه چهره ظالم را به نيكى هويدا ساخته و عمل زشت او را به اين طريق ، مورد انتقاد شديد و شكايت قرار مى دهد. در تاريخ نيز مى بينيم كه گريه حضرت زهراعليهاالسّلام به عنوان حربه اى در نماياندن چهره سياه و كريه غاصبان خلافت به كار افتاده و موجبات وحشت آنها را برانگيخته بود كه ناگزير به حضرت على عليه السّلام مى گفتند كه ؛ ((به زهرا بگو يا شب گريه كند و يا روز)). يا در حادثه جانگداز عاشورا مى بينيم كه امام سجادعليه السّلام يست سال بعد از واقعه ، هنوز از اين حركت افشاگرانه دست نمى كشد و به نوحه سرايى براى كشتگان كربلا مى پردازد و با بيدارگرى سعى در نقش بر آب ساختن تبليغات سوء بنى اميه در اين زمينه مى نمايد.
حضرت امام (رحمة الله عليه ) درباره آثار سياسى اين حركت ها مى فرمايد:
((زنده نگه داشتن عاشورا يك مسئله بسيار مهم سياسى عبادى است . عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داده است يك مسئله سياسى است . يك مسئله اى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده مى كنيم . ما از اين الله اكبرها استفاده كرده ، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم . بايد به اين مظاهر، شعائر و امورى كه در اسلام به آن سفارش شده فكر كنيد كه اين ها يك مسئله سطحى نبوده است كه مى خواستند جمع بشوند و گريه كنند، خير. ما ملت گريه سياسى هستيم . ما ملتى هستيم كه با همين اشك ها سيل جريان مى دهيم و سدهايى كه در مقابل اسلام ايستاده است را خُرد مى كنيم ))(9) .
علامه شهيد مرتضى مطهرى ؛ نيز در رابطه با فلسفه گريه بر امام حسين عليه السّلام ى فرمايد:
((شهادت از نظر اسلام از جنبه فردى يعنى براى شخص شهيد يك موفقيت است بلكه بزرگترين موفقيت و آرزوست . امام حسين فرمود جدم به من فرمود كه تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نايل نخواهى شد. پس شهادت امام حسين براى خود او يك ارتقاست . عالى ترين حد تكامل است اگر مرگ به صورت شهادت باشد، واقعاً يك موفقيت است براى شهيد. جشن و شادمانى است ؛ لذا سيد بن طاووس ‍ مى گويد اگر نبود دستور عزادارى كه به ما رسيده است من روز شهادت ائمه را جشن مى گرفتم . از اين جنبه ما به مسيحيت حق مى دهيم به نام شهادت مسيح كه مى پندارند شهيد شده ، براى مسيح جشن بگيرند. اسلام هم در كمال صراحت ، شهادت را موفقيت مى داند نه چيز ديگر. اما از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. شهادت از نظر اجتماعى يعنى از آن نظر كه به جامعه تعلق دارد نيز بايد سنجيد. عكس العملى كه جامعه در مورد شهيد نشان مى دهد، صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد يعنى صرفاً ناظر بر اين جهت نيست كه براى شخص شهيد موفقيت و يا شكستى رخ داده است . رابطه شهيد با جامعه دو رابطه است ؛ يكى رابطه اش با مردمى كه اگر زنده بود و باقى بود از وجودش ‍ بهره مند مى شدند و فعلاً از فيض وجودش محروم مانده اند و ديگر رابطه اش با كسانى كه زمينه فساد و تباهى را فراهم كرده اند. بديهى است كه از نظر پيروان شهيد كه از فيض ‍ بهره مندى از حيات او بى بهره مانده اند، شهادت شهيد تاءثرآور است . آنكه بر شهادت شهيد اظهار تاءثر مى كند در حقيقت به نوعى بر خود مى گريد و ناله مى كند اما از نظر زمينه اى كه به شهادت شهيد در اين زمينه صورت مى گيرد، شهادت يك امر مطلوب است به علت وجود يك جريان نامطلوب . از اين جهت مانند يك عمل جراحى موفقيت آميز است كه مطلوب است . درسى كه از جنبه اجتماعى ، مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اين است كه اولاً نگذارند آن چنان زمينه هايى پيدا شود و افراد جامعه از تبديل شدن به امثال آن جنايت كاران خوددارى كنند. همچنان كه مى بينيم نام يزيد و ابن زياد و امثال آنها به صورتى در آمده كه هر كس در مكتب عزادارى واقعى امام حسين تربيت شده باشد از كوچك ترين تشبّه به آنها در عمل اِبا دارد. درس ديگرى كه بايد جامعه بگيرد اين است كه به هر حال ، باز هم در جامعه زمينه هايى كه شهادت را ايجاب مى كند پيدا مى شود. از اين نظر بايد عمل قهرمانانه شهيد، از اين جهت كه به او تعلق دارد و يك عمل آگاهانه و انتخاب شده است و به او تحميل نشده است بازگو شود و احساسات مردم شكل و رنگ احساس آن شهيد را بگيرد. اين جاست كه مى گوئيم گريه بر شهيد شركت در حماسه او، هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست . اين جاست كه بايد ببينيم آيا جشن و شادمانى و پايكوبى و احياناً هرزگى و شراب خوارى آن چنان كه در جشن هاى مذهبى مسيحيان ديده مى شود هم شكلى و هم رنگى و هم احساسى مى آورد و يا گريه ؟ معمولاً درباره گريه اشتباه مى كنند. خيال مى كنند گريه هميشه معلول نوعى درد و ناراحتى است و خود گريه امرى نامطلوب است . راز بقاى امام حسين اين است كه نهضتش از طرفى منطقى است و از ناحيه منطق حمايت مى شود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است . ائمه اطهار كه به گريه بر امام حسين سخت توصيه كردند، حكيمانه ترين دستورها را داده اند. اين گريه هاست كه نهضت امام حسين را در اعماق جان مردم فرو مى كند. روشن است كه اگر مانند مسيحيان جشن مى گرفتند، نهضت امام حسين به انحراف كشيده مى شد. شايد بدين جهت بزرگان دين دستور عزادارى و گريه داده اند))(10) .
ب ) عزادارى در سيره معصومين عليهم السّلام  
تا اين جا به بحث در رابطه با فلسفه و ارزش عزادارى براى سالار شهيدان و مصائب اهل بيت عليهم السّلام پرداختيم . حال ببينيم كه ائمه معصومين عليهم السّلام خود چگونه به برگزارى سوگوارى و اشاعه اين فرهنگ به صورت عملى پرداخته اند كه به گوشه هايى از آن اشاره مى نماييم تا الگوى رفتارى و سرمشقى براى همه شيفتگان خاندان عصمت و طهارت بوده و درسى آموزنده براى همگى ما باشد.
امام سجادعليه السّلام
همان طور كه مى دانيد ايشان در ماجراى كربلا حضور داشتند اما به دليل بيمارى و كسالتى كه به اذن خدا بر ايشان عارض شده بود، به جنگ نرفته و وجود نازنين حضرت از خطرات در امان ماند و به عنوان يادگار و پيام آور عاشورا و اسارت اهل بيت عليهم السّلام از بند خطرات مصون ماندند. اما حضرت با همان حالت بيمار نيز از پا ننشستند و صداى استغاثه پدر بزرگوار خود را كه شنيدند، سعى در شتافتن به يارى ايشان داشتند. در تاريخ آمده كه حال حضرت به قدرى وخيم بود كه حتى توانايى حمايل كردن شمشير را هم نداشتند و حضرت زينب عليهاالسّلام مانع از رفتن ايشان به ميدان جنگ شدند و به سان پروانه اى گرد شمع على بن حسين عليه السّلام مى گشتند و از جان ايشان محافظت مى كردند.
حضرت آن قدر از خوف خدا و تاءثر از شهادت پدر و برادران بزرگوارشان گريه نموده كه به مقام يكى از ((بكائون ))(11) عالم رسيده بودند. به قدرى كه سجاده حضرت خيس از اشك دُردانه ايشان مى شد. ايشان با اين كار سعى در افشاء و اطلاع رسانى حركت فجيع بنى اميه و يزيد ملعون داشتند به طورى كه هرگاه چشم حضرت به آب مى افتاد، گريه مى كردند. چنانچه امام صادق عليه السّلام ر مورد ايشان فرمودند: ((على بن حسين بيست سال گريه كرد به طورى كه هرگاه در جلوى آن حضرت غذايى گذاشته مى شد مى گريست ))(12) .
روزى يكى از خدمتكاران حضرت ، غذا براى ايشان فراهم كرد. حضرت مثل هميشه با مشاهده آب و غذا شروع به گريه نمودند. خدمتكار حضرت عرضه داشت : ((يا بن رسول الله ! آيا هنوز وقت پايان اندوه شما نشده است ؟)) حضرت فرمودند:
((واى بر تو! يعقوب دوازده فرزند داشت و وقتى يكى از آنها (يوسف ) را مدتى نديد آن قدر در فراق او گريست كه بينايى چشمانش را از دست داد و اين در حالى بود كه او مى دانست فرزندش زنده است . من چطور گريه نكنم در حالى كه هفده تن از اهل بيتم را در يك روز جلوى چشمان خودم سر بريدند))(13) .
و در فرمايشى ديگر گفتند:
(( كَيف لا اَبكِى وَ قَد مُنِعَ اَبِى مِن المَاءِ كَانَ مُطلَقَاً لِلسَّبَاعِ وَ الوُحُوشِ؛)) چطور گريه نكنم در حالى كه پدرم را از آبى منع كردند كه براى تمام درندگان و حيوانات وحشى آزاد بود؟))(14) .
از اين نمونه ها در زندگى يادگار حضرت حسين عليه السّلام بسيار يافت مى شود كه حتى بعضى اوقات ، موجبات پريشانى و نگرانى اطرافيان را فراهم مى ساخت . روزى خدمتكار حضرت به ايشان عرض كرد: ((به فدايت اى پسر رسول خدا! ترس اين را دارم كه عاقبت با استمرار گريه تلف شويد!)) حضرت در جوابش فرمود:
((در پيشگاه خداوند اندوه دارم و چيزى را مى دانم كه تو نمى دانى . هرگاه جريان شهادت فرزندان فاطمه را به ياد مى آورم ، بغض به قدرى گلويم را مى فشارد كه نزديك است بگيرد)).
ايشان با فرا رسيدن ماه رمضان و تشنگى و گرسنگى بسيار از واقعه كربلا ياد كرده و مدام مى فرمودند: ((واكربلا! واكربلا!)) و مى گفتند: ((پسر رسول خدا كشته شد در حالى كه تشنه بود)). اين را مى گفتند و اشك مى ريختند تا جايى كه لباس شان خيس مى شد(15) .
امام باقرعليه السّلام
يكى ديگر از باقى مانده هاى كربلاى عطش ، حضرت باقرعليه السّلام بودند. ايشان به پايه ريزى و ترويج فرهنگ عزادارى مبادرت ورزيدند و در واقع اولين كسى بودند كه مجالس ‍ عزادارى اهل بيت عليهم السّلام را تاءسيس كردند. اما وجود خفقان و جوّ بسته سياسى در پايان دوره اموى ، اجازه كار به حضرت نمى داد و ايشان به طور مخفيانه به برگزارى اين گونه محافل مى پرداختند. ايشان از شعراى معروفى مانند ((كميت بن زيد اسدى )) دعوت به مديحه سرايى نموده و در مصائب آل الله اشك مى ريختند.
در يكى از اين مجالس وقتى كميت به اين بيت از شعرش رسيد؛
(( و قتيل بالطف غودر منهم بين غوغا امته و طعام ))
حضرت با شدت و زارى گريه نمودند و در پايان به كميت فرمودند:
((اگر سرمايه اى داشتيم در پاداش اين شعر به تو مى بخشيديم اما جزاى تو همان دعايى است كه رسول خدا در حق حسان بن ثابت فرمودند كه همواره به خاطر دفاع از ما اهل بيت مورد تاءييد روح القدس (جبرئيل ) خواهى بود))(16) .
همچنين حضرت ضمن برپايى اين مجالس به خطدهى و جهت دادن آن نيز مى پرداختند. ايشان به ((مالك جهنى )) مى فرمايد:
((در روز عاشورا براى امام حسين مجلس به پا داريد و بر مصائب آن حضرت ، همراه با خانواده بگرييد و جزع و ناراحتى خويش را ابراز نماييد. وقتى همديگر را مى بينيد بر آن حضرت گريه كنيد و يكديگر را تعزيت دهيد و بگوييد:(( اَعظَمَ اللّهُ اُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالحُسينِ وَ جَعَلَنَا وَ اِيَّاكُم مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيهِ الاِمَام المَهدِى مِن آلِ مُحمّد صَلَى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم .)) هركس اين عمل را انجام دهد ثواب دو هزار حج و عمره و جهاد در ركاب رسول خدا و امامان را ضمانت مى كنم ))(17) .
و نيز فرمودند:
((كسى كه دور از كربلاست به قصد زيارت ، كافى است به سوى كربلا اشاره نمايد و سلام فرستد و لعن و نفرين بر قاتلان شهداى كربلا گويد، آن گاه دو ركعت نماز بخواند. بايد اين اعمال مقدارى مانده به ظهر انجام شود و پس از آن اهل خانه اش را جمع كند و مجلس ‍ عزا برپا نمايد و بر آن حضرت همگى بگريند))(18) .
امام صادق عليه السّلام
در زمان حضرت صادق عليه السّلام به دليل مسائل سياسى حاكم بر جامعه ، مجالس حالتى علنى تر به خود مى گيرند. ايشان نيز چون پدر و جد بزرگوارشان حضرت سجادعليه السّلام هميشه متاءثر جريان كربلا بودند و مى فرمودند: ((حسين مايه اندوه و گريه هر مؤ منى است )) و هرگز ديده نشد كه نام اباعبدالله عليه السّلام بر ايشان برده شود و ايشان در تمام طول آن روز خنده بر لب شان مشاهده گردد.
((معاوية بن وهب )) از ياران امام صادق عليه السّلام مى گويد:
((روز عاشورايى بود كه خدمت مولايم رسيدم . آن حضرت در محراب مشغول عبادت بودند. منتظر شدم تا عبادت شان تمام شود. سجده حضرت بسيار طولانى بود و در حال سجده گريه مى كردند و مشغول راز و نياز بوده و براى خود، برادران و زائران امام حسين طلب آمرزش مى نمودند. بعد از مدتى كه عبادت شان تمام شد به من فرمودند: پسر وهب ! حسين را از راه دور و نزديك زيارت كن ، اندوه و حزن خود را تجديد كرده و زياد گريه بنما. آن گاه خود بسيار گريستند، به گونه اى كه قطرات اشك محاسن زيباى شان را فرا گرفت و آن روز را تا پايان اندوهگين بودند))(19) .
((زيد شحام )) مى گويد:
((به همراه تعدادى از اهل كوفه خدمت امام صادق بوديم . يكى از شعراى عرب به نام ((جعفر بن عفّان )) وارد مجلس شد. آن حضرت او را مورد احترام قرار داده و در نزديك خود نشاندند. آنگاه به او فرمودند: اى جعفر! به من گفته اند كه تو اشعار نيكى درباره حسين سروده اى ، اشعار خود را بخوان . او نيز اطاعت كرده و شروع به خواندن نمود، در حالى كه اشك همه سرازير بود و محاسن امام خيس شده بود. سپس فرمودند: اى جعفر! فرشتگان الهى حضور دارند و صداى تو را شنيدند و همچنان كه ما گريه كرديم آنها نيز گريستند بلكه آنها بيشتر. خداوند در اين ساعت ، براى تو بهشت را واجب كرده و تو را ببخشد))(20) .
و نقل كرده اند كه ((ابو هارون )) كه مردى نابينا و شاعر توانايى بود روزى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد. حضرت فرمود: ((ابو هارون ! از آن اشعارى كه در مرثيه جدم سروده اى براى ما بخوان )) و فرمود: ((بگوييد زن ها هم پشت پرده بيايند و فيض ببرند)). ابو هارون مى گويد:
((من شروع كردم به خواندن . مولايم فرمود: اين طور نه ! همان گونه كه براى مردم مى خوانى بخوان ! همان گونه كه نزد قبر جدم مى خوانى . و من شعرم را شروع كردم ؛(( اُمرُرْ عَلَى جَدَثِ الحُسَينِ فَقُلِْلاَعْظُمِهِ الزَّكِيَّة ))
اى باد صبا! گذر كن بر قبر حسين و پيغام دوستان و عاشقان او را برسان ،
اى باد صبا! پيام ما را به استخوان هاى شكسته مقدس حسين برسان ،
بگو اى استخوان ها! شما هميشه با اشك دوستان حسين سيراب هستيد،
اين اشك ها مى ريزند و او را سيراب مى كنند. اگر در آن روز، آب را از شما منع و حسين را با لب تشنه شهيد كردند، اين شيعيان اشك خود را نثار شما مى كنند،
اى باد صبا! اگر از جسد اين عزيزان گذر كردى ، تنها به رساندن پيام قناعت نكن بلكه آنجا بسيار توقف كن و مصائب حسين را در خاطرت بياور و اشك بريز، مانند مادرى كه بر تنها فرزند خود مى گريد. گريه كن بر آن انسان پاك ، فرزند پاك ، از مادر پاك .
و همين پنج مصراع را بيشتر نخوانده بودم كه غوغايى از شيون و گريه بلند شد. اشك از چشمان مبارك حضرت جارى بود و شانه هاى شان به شدت مى لرزيد))(21)

 

next page

fehrest page

back page

امام كاظم و امام رضاعليهماالسّلام
در دوران امامت حضرت كاظم عليه السّلام به دليل فشارها و مراقبت هاى بسيار و ايجاد محيط خفقان زده براى ائمه اطهارعليهم السّلام تقريباً خالى از فعاليت هاى گسترده دينى بود و حضرت مدت هفت يا چهارده سال در حبس بوده و هيچ نوع مراوده اى با شيعيان خود نداشتند و مجبور بودند، سختى ها را بر خود هموار ساخته و در زندان ، با غم جد بزرگوار خويش بسوزند و بسازند.
امام رضاعليه السّلام در مورد ايشان مى فرمايد:
((با فرا رسيدن ماه محرم ، پدرم را كسى خندان نمى ديد و حزن و اندوه سراسر وجودش ‍ را فرا مى گرفت تا اينكه عاشورا فرا مى رسيد كه آن روز، روز مصيبت ، اندوه و گريه ايشان بود ؛ (( فَاِذَا كَان اليَومُ العَاشِرُ مِنهُ كَانَ ذَلكَ اليَومُ يَومُ مُصيبَتِهِ وَ حُزنِهِ وَ بُكائِة )) (22) .
اما در زمان امام رضاعليه السّلام به دليل دسيسه وليعهدى مامون (ل ) طبعاً حضرت داراى آزادى بيشترى بودند و به همين دليل ايشان در اولين فرصت ، عَلم عزاى جد بزرگوارشان را برداشتند.
((دعبل خزاعى )) از شعراى بزرگ و هم عصر با ثامن الحجج عليه السّلام بود. او خود را به پايتخت رسانيده و به خدمت حضرت در آمد. او مى گويد:
((در شهر مرو به خدمت آقايم على بن موسى رسيدم و اين در حالى بود كه امام در ميان حلقه ياران شان با حالتى غمگين نشسته بودند. با ورود من به مجلس فرمودند: خوشا به حالت اى دعبل ! كه ما را با زبانت يارى مى نمايى . آن گاه مرا احترام كردند و در نزد خود نشاندند سپس فرمودند: دوست دارم كه برايم شعرى بخوانى ، اين روزها، روز حزن و اندوه ما اهل بيت و روز شادى دشمنان ماست . سپس فرمودند تا پرده اى ميان جمعيت و زنان بكشند و به من گفتند: اى دعبل ! مرثيه سرايى كن ! تا تو هستى يار و ياور و ستايشگر اهل بيت پيامبر خواهى بود. آن گاه گريستم به گونه اى كه اشكم جارى شد. شعرم را خواندم ، امام و خانواده شان مى شنيدند و به شدت گريه مى كردند))(23) .
بقيه ائمه معصومين عليهم السّلام در محيط ارعاب و تهديد شديد زندگى مى كردند و تمام رفت و آمدهاى آنها زير نظر بود و خلفاى عباسى آنها را تحت فشار زيادى قرار داده بودند، بالا خص متوكل عباسى (ل ) كه در قساوت و زشتى ، روى تمام خلفاى اموى را نيز سفيد كرده بود. او علويان را به شدت سركوب نمود و تا جايى پيش رفت كه مرقد مطهر امام حسين عليه السّلام را ويران ساخت و پايگاه هايى در بين راه كربلا احداث نموده بود تا هر كه به زيارت حضرت حسين عليه السّلام مى رود او را دستگير و به مجازات سختى برسانند(24) . اين وضعيت نابهنجار تا پايان دوره امامت امام حسن عسگرى عليه السّلام ادامه يافت .
ج ) سيره علما و امام راحل  
روحانيت و علماء نيز در اين عرصه بى تكاپو ننشسته و از اين معنا بى بهره نبوده اند و با تمسك به شيوه رفتارى معصومين ، سعى در احيا و ترويج آن ، با رفتار و گفتار خويش ‍ داشته و دارند و گيرايى كلام و درس خود را با روضه حضرت حسين عليه السّلام عمق بيشترى مى بخشيدند.
در حركت دسته جات عزادارى به سان مردم كوچه و بازار، بدون هيچ تكبرى شركت كرده و مانند آنها بر سر و سينه مى زدند و هميشه ، همه دار و ندار خود را مديون همين عزادارى ها و ذكر مصيبت ها مى دانسته اند. در واقع روحانيت و علما در خطدهى و سامان دهى مجالس حسينى نقش بسيار عمده اى ايفا مى كرده اند و مردم نيز با اقتدا به روحانيت و علما به عنوان پيشوايان مذهبى در زمان غيبت ، دوشادوش آنها به سوگوارى مى پرداخته اند كه اين خط سير همچنان ادامه دارد.
علامه امينى ؛
صاحب كتاب شريف ((الغدير))؛ او از محبين كامل و عاشق آل محمدصلّى اللّه عليه و آله بود. مى توان گفت كتاب او نيز اثرى از آثار اين عشق بيكران است . بسيار اتفاق مى افتاد كه اهل منبر و نوحه خوانان از مشاهده انقلاب حال او به هنگام ذكر مصيبت ، منقلب مى شدند و چونان خود او از سرِ درد مى گريستند. اين حالت هنگامى بيشتر اوج مى گرفت كه گوينده مصيبت ، به نام بانوى كبرى صديقه زهراعليهاالسّلام مى رسيد. اين جا بود كه خون در رگ هاى پيشانى او متراكم مى شد و گونه هايش افروخته مى گشت و چونان كسى كه از ظلمى كه بر ناموس او رفته است ، در برابرش سخن گويند از چشمانش همراه اشك بى امان ، شعله آتش بيرون مى زد(25) .
مرحوم آخوند ملا آقاى دربندى ؛
در حالات اين عالم جليل القدر كه از شاگردان شيخ انصارى 2 است نوشته اند؛
((در اقامه مصيبت حضرت سيدالشهدا اهتمامى فراوان داشت و بر آن مواظبت مى نمود. در اين امر به گونه اى بود كه در بالاى منبر از شدت گريه غش مى كرد و در روز عاشورا لباس هاى خود را از بدن در مى آورد و پارچه اى به خود مى بست و خاك به سر مى ريخت و گِل به بدن مى ماليد و با همان شكل و صورت بر منبر مى رفت و روضه خوانى مى كرد))(26) .
ميرزاى شيرازى ؛
در منزل ايشان واقع در كربلا ايام عاشورا، روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سيدالشهداعليه السّلام و حضرت اباالفضل عليه السّلام ى رفتند و عزادارى مى نمودند. عادت ميرزا اين بود كه هر روز در غرفه خود، زيارت عاشورا مى خواند و سپس پايين مى آمد و در مجلس عزا شركت مى نمود. يكى از بزرگان مى گويد:
((روزى خودم حاضر بودم كه پيش از وقت پايين آمدن ، ناگاه ميرزا با حالت غير عادى و پريشان و نالان از پله هاى غرفه پايين آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز بايد از مصيبت عطش حضرت سيدالشهدا بگوييد و عزادارى كنيد! تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى از هوش رفتند سپس با همان حالت به اتفاق ميرزا به صحن و حرم مقدس ‍ مشرف شديم . گويا ميرزا به اين تذكر ماءمور شده بود))(27) .
حاج آقا مصطفى خمينى ؛
شخصى بود به نام ((شيخ جعفر)) كه هميشه پس از نماز امام خمينى (رحمة الله عليه ) در مسجد شيخ (نجف اشرف ) چند جمله اى ذكر مصيبت اباعبدالله عليه السّلام مى كرد و روضه مى خواند. حاضران چندان اعتنايى نداشتند و كم كم متفرق مى شدند و مى رفتند ولى تنها كسى كه مقيد بود تا آخر بنشيند و روضه را گوش دهد، مرحوم حاج آقا مصطفى بود كه گاهى مى شد فقط ايشان در مسجد مانده بود و به روضه شيخ جعفر گوش مى داد و مى گريست . ايشان مقيد بودند كه در مجالس عزادارى كه دوستان در منازل و يا مدارس برقرار مى كردند، شركت كنند. خودشان هم هر صبح جمعه ، مجلس روضه اى داشتند كه گاهى مى شد، روضه خوان تنها يك نفر مستمع داشت كه آن هم خود مرحوم حاج آقا مصطفى بود(28) .
آيت الله بروجردى ؛
مرحوم آيت الله بروجردى فرموده اند:
((دورانى كه در بروجرد بودم يك مدت چشمانم كم نور شده بود و به شدت درد مى كرد. تا اينكه روز عاشورا هنگامى كه دسته هاى عزادارى در شهر به راه افتاده بودند، مقدارى گِل از سر يكى از بچه هاى عزادار دسته كه به علامت عزادارى گل به سر خود ماليده بود برداشتم و به چشم خود كشيدم و در نتيجه چشمانم ديد و نور خود را باز يافت و دردش ‍ تمام شد))(29) .
امام خمينى(ره) (30)
((امام تواضع عجيبى نسبت به طلبه هايى كه درس خوان بودند داشتند. طلبه روضه خوان و مداح اهل بيت را كه مى ديدند جلوى آنان تمام قد، بلند مى شدند و يا موقعى كه آنها مى خواستند از پيش امام بروند، امام آنها را بدرقه مى كردند و با اصرار ميهمانان باز مى گشتند)).
((امام در كربلا در روزهاى تاسوعا و عاشورا براى امام حسين مجلس عزادارى برگزار مى كردند و در اين مجلس روضه خوانده مى شد. امام از ابتدا تا انتها در اين مجلس ‍ حضور داشتند)).
((يك روز كه روز شهادت حضرت فاطمه بود از امام تقاضا شد در جمع برادران دفتر كه به همين مناسبت تشكيل داده بودند، حاضر شوند. امام آمدند و نشستند و به مجرد اين كه يكى از برادران دفتر شروع به خواندن مصيبت كرد، امام با صداى بلند گريه كردند كه او هم براى ملاحظه حال امام ، مصيبت را كوتاه كرد)).
((يك روز به مناسبت يكى از وفيات ائمه چند نفرى به عنوان خواندن دعاى توسل به اتاق امام رفتيم . همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا كردند. بعد از شروع ، امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه با همه ، دعا خواندند. در ضمن دعاى توسل ، يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد. با آن كه ذاكر، روضه خوان ماهرى نبود و با حضور امام دست پاچه شده بود و صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود، اما همين كه شروع به روضه كرد، با آنكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هاى شان به شدت تكان مى خورد. بنده وقتى زير چشمى به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى متوالى اشك كه از زير محاسن معظمٌله روى زانوان شان فرو مى ريخت مى ديدم . چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان از زاويه اى كه امام نبيند به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن . زيرا اين گريه شديد ممكن بود خداى ناكرده برقلب مبارك امام اثر بگذارد)).
((امام در روز عاشورا به احترام عزاى سيدالشهدا كه در حضور ايشان در حسينيه جماران برپا مى شد، به جاى نشستن بر روى صندلى ، بر روى زمين مى نشستند)).
((بعد از ظهر عاشوراى 1342 كه امام براى سخنرانى به مدرسه فيضيه تشريف مى بردند به احترام عزاى سيدالشهدا، تحت الحنك انداخته بودند(31) و قسمت جلوى عمامه شان را قدرى گِل زده بودند)).
((علاقه امام به اهل بيت در حد وصف ناشدنى است . امام عاشق آنها هستند. عاشقى كه تا صداى ((يا حسين )) بلند مى شود بى اختيار اشك مى ريزد. امام با اين كه در برابر مصيبت ها صابر هستند و حتى در برابر مشكلاتى چون شهادت حاج آقا مصطفى اشك نمى ريزند اما به مجرد اين كه يك روضه خوان بگويد ((السلام عليك يا اباعبدالله )) قطرات اشك از ديدگان شان سرازير مى شود)).
((آقاى كوثرى كه سال ها در قم روضه خوان خاص امام بود نقل مى كرد؛ پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفى وارد نجف شدم . رفقا گفتند خوب به موقع آمدى ، امام را درياب كه هرچه ما كرديم در مصيبت حاج آقا مصطفى گريه كند از عهده بر نيامديم ، مگر تو كارى بكنى . خدمت امام عرض كردم : اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى بكنم ؟ اجازه فرمودند. هرچه نام مرحوم آقا مصطفى را بردم تا با آهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاى پسر اشك بريزند، امام تغيير حال پيدا نكردند و همچنان ساكت و آرام بودند ولى همين كه نام حضرت على اكبر را بردم هنگامه شد. امام چندان گريستند كه قابل وصف نيست )).
د) تباكى  
گريه يكى از فعل و انفعالات بدن آدمى مى باشد كه به واسطه تحريك هاى عاطفى به وقوع مى پيوندد و خارج از اختيار انسان و امرى تقريبا غير ارادى محسوب مى شود. اشك انسان يك منشاء هورمونى دارد و غددى هستند كه آن را توليد نموده و در اثر گريه و يا سوزش و... فعال مى شوند و طبيعى است كه انسان گاهى از اوقات آمادگى براى اشك ريختن را نداشته باشند. اگر چه غير از عوامل فيزيكى و جسمى ، يك سرى عوامل روحى و عرفانى نيز در اين مسئله نقش دارد. چنانچه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز فرموده اند: (( مِن عَلامَاتِ الشِّقَاءِ جُمُودُ العَينِ؛)) از نشانه هاى بدبختى و سنگدلى ، خشك شدن چشمهاست ))(32) .
اما وظيفه يك عزادار حسينى در چنين حالتى چيست ؟ آيا بايد همين طور بنشيند و گريه سايرين را تماشا كند و خود را از فيض عظيم عزادارى محروم سازد؟
همان طور كه در روايات نيز بدان اشاره شده ، گريه براى اباعبدالله الحسين عليه السّلام و مصائب اهل بيت عليهم السّلام ثواب فراوانى دارد. چنانچه امام صادق عليه السّلام فرمودند: (( مَن ذَكَرنَا اَوْ ذُكِرنَا عِندَه فَخَرَجَ مِن عَينِهِ مِثلَ جَناحِ الذُّبابِ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ؛)) هر كس مصائب ما را به ياد بياورد و به اندازه بال مگسى اشك بريزد، خداوند گناهانش را مى بخشد))(33) .
ولى آيا ممكن است كسى كه براى اشك ريختن به مجلس عزا آمده ، اما فعلاً اشك از چشمش خارج نمى شود را بى بهره گذارند و دست خالى برگردانند؟ خير. چرا كه اولاً او با شركت در اين مجلس به اجر عظيمى نائل آمده ، حال اگر مى خواهد به ثواب گريه بر مصائب اهل بيت عليهم السّلام هم برسد راه آن ((تباكى )) است .
شخص بايد با گرفتن حالت عزادار به خود، به ثواب گريه كننده برسد. به اين شكل كه خود را عيناً شبيه شخص گريه كننده قرار دهد، يا اصرار بر گريه كند يا دست جلوى چشمانش بگيرد و ناله كند و فرياد بزند تا اگر خود، اشك ندارد، حالتى در مجلس القا كند كه در سايه آن بقيه بتوانند اشك بريزند. چرا كه مداح نيز در واقع همين كار را مى كند؛ اگر خود گريه نمى نمايد، بقيه را به گريه كردن دعوت مى كند. در روايات ماءثوره از ائمه اطهارعليهم السّلام وارد شده است كه كسى كه گريه مى كند و يا مى گرياند و يا تباكى مى كند بهشت بر او واجب مى گردد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: (( اِذَا لَم يَجِئكَ البُكاءُ فَتَبَاكِ، فَإ ن خَرَجَ مِنك مِثلَ رَاءسِ الذُّبَابِ فَبَخٍّ بَخ ‌ٍّ)) اگر گريه ات نمى آيد پس تباكى كن كه اگر به اندازه سر مگسى اشك ريختى پس خوشا به سعادت تو))(34) و يا؛ (( مَن بَكَى اَوْ اَبكَى وَاحِداً فَلَهُ الجَنَّة وَ مَن تَبَاكَى وَجَبَت لَهُ الجَنَّة .)) (35)
پس چقدر زيبا و بجاست كه اگر كسى در مجلسى حضور پيدا كرد كه مصائب اهل بيت عليهم السّلام گفته مى شد و اشك از چشمش خارج نمى گرديد، خود را به حالت عزادار بزند چرا كه در اينجا فرق او با بقيه فقط در اشك مادى است و او نيز محزون و غمزده از مصائب اهل بيت عليهم السّلام مى باشد كه از خداوند توفيق اشك ريختن در اين درگاه را مسئلت داريم .