غزل شماره 4
غزل شماره 4
| صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را | که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را | |
| شکرفروش که عمرش دراز باد چرا | تفقدی نکند طوطی شکرخا را | |
| غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل | که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را | |
| به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر | به بند و دام نگیرند مرغ دانا را | |
| ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست | سهی قدان سیه چشم ماه سیما را | |
| چو با حبیب نشینی و باده پیمایی | به یاد دار محبان بادپیما را | |
| جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب | که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را | |
| در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ | سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
+ نوشته شده در ساعت توسط جواد حبیبی
|
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "